آیا مسیحیت واقعا منحصر به فرد است یا فقط یکى از راه هاى رسیدن به حقیقت است؟ آیا مسیحیت در بین ادیان دیکر جهان واقعا منحصر به فرد است؟ اکر جنین است جه جیزى باعث بى همتایى آن شده است؟ مسیحیت در بین تمامى ادیان جهان منحصر به فرد است ومدعى جیزهایى است که در دیکر ادیان وجود ندارد. اولین مورد این است که ادیان دیکر انسان را تشویق مى کنند تا با توسل به اعمال وکارهاى خود به خدا برسند.
مسیحیت تنها دینى است که در آن خداوند به سمت انسان آمده است. مورد دوم اینکه، ادیان دیکر شامل یک سرى از بایدها ونبایدهاست که پیروان آنها باید براى رضایت وخشنودى خدا انجام دهند؛ در حالى که مسیحیت برقرارى یک رابطه بین انسان وخداوند است. سوم اینکه، کتاب مقدس در مسیحیت تنها منبع یکانه حقیقت مى باشد. در نهایت اینکه مسیحیت داراى حیرت انکیز ترین رویداد تاریخ بشر یعنى رستاخیز مى باشد.
اولین مسئله در مورد دیکر ادیان جهان این است که در آنها یک سیستم باید ونباید وجود دارد یعنى کارهایى که باید انجام دهیم وکارهایى که باید از انها دورى کنیم تا بتوانیم خدا را از خود خشنود کرده و لطف او را شامل حال خود کنیم. اما مسیحیت بر اساس این اصل کتاب مقدسى است که ما هرکز نمى توانیم به آن اندازه خوب و کامل شویم که بتوانیم در حضور پاک ومقدس خدا قرار بکیریم. قانون موسى به انسان داده شد تا به ما ثابت شود که نمى توانیم به این قوانین به طور کامل عمل کنیم. غلاطیان فصل 3 هدف از اعطاى قوانین موسى را به ما توضیح مى دهد. قوانین موسى فقط مانند یک معلم ومدیر ما را به سمت مسیح هدایت کرد، آن قوانین نمى توانند باعث نجات ورستکارى ما بشوند (غلاطیان فصل 2 آیه 16). عدم توانایى ما در عمل کردن به قوانین موسى در کفته عیسى مسیح که آن را بزرکترین فرمان خواند، به روشنى دیده مى شود: «خداوند راکه خداى نوست، با تمام قلب وجان و عقل خود دوست داشته باش» (متى فصل 22 آیه 37). این یعنى ما نمى توانیم خدا را در هر لحظه از شبانه روز با تمامى وجود دوست داشته باشیم و حتى یک لحظه هم به خود فکر نکنیم، انجام این کار توسط انسان غیر ممکن است. اما خدا به جاى اینکه ما را به قانون شکنى محکوم کرده وبه حال خود رها کند، یک جایکزین براى انجام کامل قوانین به ما داده است یعنى عیسى مسیح؛ او احکام خدارا به طور کامل براى همه ما به سرانجام رساند. ما با ایمان به او و قبول کارى که براى ما انجام داد در نظر خدا بى کناه شدیم. این تفاوت مهم و حیاتى بین مسیحیت و دیکر ادیان مى باشد. دوم، مسیحیت یک سیستم دینى نیست بلکه برقرارى یک رابطه با خداوند است، رابطه اى که او آغازکر و نکَهدارنده آن است. مسیحیان عتقدندکه انسان مشخصا به این دلیل آفریده شد تا با خداى خود رابطه برقرار کند، اما کناه این رابطه را بهم زد و انسان را از خدا جدا کرد.
(رومیان فصل 3 آیه 23، فصل 5 آیه 12). مسیحیت به ما مى کوید عیسى مسیح روز زمین آمد، او به طور کامل هم خدا بود وهم انسان (فیلیپیان فصل 2 آیه هاى 11-6)، وجان خود را روى صلیب فدا کرد تا این رابطه اى که کناه آن را قطع کرده بود دوباره وصل کند. عیسى مسیح پس از مرکَ بر روى صلیب، دفن شد وپس ازسه روز دوباره زنده شد وهم اکنون در دست راست خداى پدر نشسته و براى ما تا به ابد میانجى کرى مى کند (عبرانیان فصل 7 آیه 25). حال دیکر به جشم قانون شکن دیده نمى شویم وبه فرزند خواندکى خدا در آمده ایم (افسسیان فصل 1 آیه 5). نزدیکى و صمیمت این رابطه حتى عمیق تر است، ایمانداران بدن مسیح هستند بدنى که مسیح سر آن است (افسسیان فصل 1 آیه هاى 23-22)، آنها با خون مسیح خریدارى شده اند (عبرانیان فصل 9 آیه 12). هیج دین دیکرى ادعایى حتى نزدیک به این حقیقت حیرت انکیز ندارد موردى دیکرى که مسیحیت را منحصر به فرد مى کند منبع اطلاعاتى آن است. همه ادیان داراى نوعى اطلاعات ابتدایى هستند که طرح کلى ایمان و اعمال آنها را ترسیم مى کند، اما هیجیک از آنها منبع اطلاعاتى مسیحیت عنى کتاب مقدس را ندارد، کتابى که خدا آن را نوشته است و هیج خطایى ندارد وهر آنجه براى ایمان و عمل لازم است را در آن عنوان کرده است (دوم تیموتائوس فصل 3 آیه 16). مسیحیان معتقدند که تمامى بخش هاى کتاب مقدس را خدا الهام کرده وتعالیم آن کاملا موثق و معتبر هستند (دوم یموتائوس فصل 3 آیه 16، دوم پطرس فصل 1 آیه هاى 21-20). کرجه ادیان دیکرى نیز وجود دارند که از نبوت استفاده مى کنند اما هیجکدام به طور 100% دقیق ودرست نیستند، تنها کتاب مقدس است که پیش کویى هاى آن 100% درست و دقیق هستند. هیجیک از ادیان به شخصى مانند سیح اشاره نکرده اند که ادعا ومعجزات شکَفت انکیزى انجام داده باشد.
شاید بتوان کفت مهم ترین اصل مسیحیت که آن را از دیکر ادیان جدا و منحصر به فرد کرده است رستاخیر عیسى مسیح مى باشد. رستاخیز سیح نقش حیاتى در مسیحیت دارد وبدون آن مسیحیت وجود ندارد و ایمان ما بى فایده است (اول قرنتیان فصل 15 آیه 14). رستاخیز مسیح بود که زندکَى شاکَردان را متحول کرد. شاکَردان مسیح پس از مصلوب شدن او فرار کردند و مخفى شدند اما پس از رستاخیز مسیح به این نتیجه رسیدند که همه کارها وسخنان مسیح ثابت مى کنندکه او خداوند در جسم انسان است. هیجیک از دیکران رهبران دینى کاملا تحت نظارت جلادان لمردند، قبر آنها محافظت نشد، و پس از سه روز دوباره زنده نشدند و خود را به بسیارى از مردم نشان ندادند. رستاخیر ثابت مى کندکه عیسى سیح کیست وکارى که باید به سرانجام مى رساند را انجام داد: یعنى فراهم کردن راه رسیدن انسان به نجات. بودا، محمد، کنفوسیوس و کریشن دوباره زنده نشدند و رستاخیز نکردند. تنها عیسى مسیح به صورت بسمانى رستاخیز کرد، روى آب راه رفت، مدعى شد که خداست ودیکران را نیز زنده کرد. او بر مرک غلبه کرد. تنها در مسیحیت فردى را داریم که ادعا مى کند خداست، معجزات زیادى انجام دادتا الوهیت خود را ثابت کند، مرد وسیس زنده شد و ادعا کرد که « راه منم، راستى منم، زندکى منم. هیجکس نمى تواند به خدا برسد مکر بهوسیلة من » (یوحنا فصل 14 آیه6)